سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1136) سوره ممتحنة (60) آیه 6 لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ

 

تدبر

1) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

بعد از اینکه مومنان را از ابراز دوستی با کافران برحذر داشت در آیه 4 حضرت ابراهیم و همراهیانش را در این زمینه به عنوان یک اسوه نیکو معرفی کرد که ببینید چگونه تبری جست. در این آیه دوباره بر اسوه بودن آنها تأکید می‌کند و تفاوتش با آیه 4 در این است که اولا اینجا اسوه بودن را مطلق آورد (نه صرفا در مسأله تبری)، یعنی همان طور که در تبری جستن او را اسوه خود قرار دهید در این گونه دعا کردن و روی آوردن و تضرع به درگاه خدا [که در آیه قبل گذشتن] هم اسوه‌تان باشد و ثانیا در اینجا توضیح می‌دهد که حضرت ابراهیم ع برای کسانی اسوه است که به خدا و روز قیامت امید و باور دارند. ظاهرا می‌خواهد بفرماید اگرچه ما وی را به عنوان أسوه برای همه شما معرفی کردیم اما در میان شما تنها چنین کسانی با چه ویژگی‌ای هستند که عملا اسوه بودن حضرت ابراهیم ع را جدی می‌گیرند و به وی اقتدا می‌کنند؛ به تعبیر دیگر، اسوه بودن حضرت ابراهیم ع فقط به درد چنین کسانی می‌خورد زیرا اسوه به درد کسی می‌خورد که به وی اقتدا کند؛ و تذکر می‌دهد که اگر کسی به این اسوه اقتدا نکرد و رویگردان شد خودش ضرر کرده است چرا که خداوند کاملا بی‌نیاز و ستوده مطلق است؛ یعنی اگر کاری را از ما خواسته نیازی نداشته است و خوب بودن وی تحت الشعاع رفتارهای بد ما تغییری نمی‌کند که به خاطر آن مذمت شود (اقتباس از المیزان، ج‏19، ص233[1]).

 

2)‌ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»

ذیل آیه 4 اشاره شد که اسوه بودن حضرت ابراهیم ع صرفا منحصر به مساله تبری نیست و یکی از شواهد مهم بر این ادعا همین آیه سوره ممتحنه مطرح شد. در احادیث برخی محورهایی که حضرت ابراهیم به عنوان اولین کسی که آن کار را انجام داد بیان شد، که علی‌القاعده در تمام آنها مقصود این بوده که او در این زمینه سزاوار است اسوه شما گردد. اکنون مناسبت دارد به ویژگی‌های حضرت ابراهیم ع در قرآن کریم که ظرفیت این را دارند که در آنها از وی تبعیت کنیم اشاره شود:

نکته تخصصی: اسوه بودن حضرت ابراهیم ع

1. بارزترین آن ظاهرا همین ویژگی تبری جستن از دشمنان خدا و معبودهای دروغین است که در آیه 4 بدان اشاره و بر اسوه بودن از این جهت تأکید شد و در آیات دیگری نیز مورد تاکید قرار گرفته است مانند: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنی‏ بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ» (زخرف/26).

مرحوم مصطفوی با مراجعه به آیات شش ویژگی‌های زیر را به عنوان صفات ممتاز حضرت ابراهیم ع یاد کرده است (التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج‏1، ص25-26[2]) که با اصلاحاتی می‌توان به صورت زیر بیان کرد:

2. صرفا حق‌مدار و تسلیم محض خداوند بود، نه یهودی و نصرانی بود و نه مشرک: شاید می‌خواهد بگوید به هیچ عنوان به صورت جناحی عمل نکرد نه در جناح‌بازیهای موحدان و یکتاپرستان وارد شد و نه در جناح‌بازی‌های مشرکان و کافران: «ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏» (آل عمران/67)[3].

3. در عین اینکه بردبار بود و در راه حق استقامت می‌ورزید اما اوّاه [= بسیار آه کشنده] و منیب هم بود، یعنی با خضوع و خشوع تمام متوجه نقاط ضعف خویش بود و مرتب به سوی خدا رجوع می‌کرد: «إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیب‏» (هود/75)، «وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهیمَ لِأَبیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ» (توبه/114).

4. چنان زندگی کرد که شایسته سلام الهی (سلامتی همه‌جانبه در بدن و دل و ایمانش) شد: «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ» (صافات/109).

5. به میثاق و عهد خویش وفا می‌کرد و بر حق استقامت می‌ورزید: «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» (نجم/37).

6. نه‌تنها پیامبر بود بلکه از صدیقین در قول و عمل بود: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» (مریم/41).

7. به مرتبه‌ای رسید که خداوند ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داد و اهل یقین شد: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ» (75).

آقای قرائتی هم مواردی برشمرده (تفسیر نور، ج‏9، ص579[4]) که می‌توان با توجه به آنها 5 مورد دیگر به فهرست فوق اضافه کرد:

8. در معرض امتحان‌های سخت قرار گرفتن و موفّقیّت کامل در امتحان‏هاى سخت الهى. «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/124).

9. خدمت به مسجد (مسجدالحرام) و پاکیزه و آماده کردن آن برای زائران و طواف‌کنندگان و نمازگزاران: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» (بقره/125) و «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی‏ شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» (حج/26).

10. به منزله یک امت بود، آن هم امتی فروتن و شکرگزار در برابر خدا و البته حق‌مدار و به دور از هرگونه شرک‌ورزیدن. «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ (120) شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (121) وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (122) ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (نحل/120-123).

11. دلیر و قهرمان بود؛ چرا که در یک جامعه بت‌پرست صریحا گفت: «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ: به خدا سوگند! براى بت‏هاى شما نقشه مى‏کشم» و تا آخر هم پای کار خویش ایستاد و حتی وقتی خواستند او را آتش بزنند از مواضع خود برنگشت: «وَ تَاللَّهِ لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرینَ (57) فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (58) قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمینَ (59) قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ (60) قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‏ أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (61) قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ (62) قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64) ثُمَّ نُکِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ (65) قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ (66) أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67) قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (68) قُلْنا یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ» (انبیاء/57-70).

12. گذشت و ایثار داشتن؛ که به خاطر دستور خداوند حاضر شد فرزندش را قربانی کند: فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ (103) وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (105) إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ (106) وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (107) وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ» (صافات/102-108)

اما با مراجعه به آیات قرآن موارد دیگری را هم می‌شود به این فهرست افزود:

13. برخورداری از یک نگاه توحیدی که همه کارها را تنها در صورت قبولی در درگاه خدا قابل اعتنا می‌دانست و شریعت و برنامه الهی را بسیار جدی می‌گیرد و تسلیم محض خدا بود و مبرا از هرگونه شرک: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (127) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (128) رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (129) وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (130) إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ (131) وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (بقره/ 127-132). این توحید محض و دوری از هر عبادتی غیر از خدا در آیات دیگر هم مورد تاکید است مانند: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی‏ وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/35) و دست کم در 7 آیه بر اینکه او مشرک نبوده است تاکید دارد: «مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (بقره/135؛ آل عمران/95؛ انعام/161؛ نحل/123) «ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏» (آل عمران/67) « إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین‏» (انعام/79) «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (نحل/120)؛ همچنین حدیث8.

14. قلب خود را از همه بدیها و گناهان سالم نگه داشتن و با قلب سلیم به پیشگاه خدا رفتن: « وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ؛ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (صافات/83-84) که در منطق قرآن تنها چیزی که واقعا در قیامت نفع می‌دهد همین قلب را سالم به پیشگاه الهی آوردن است: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ؛ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (شعراء/88-89)

15. بر اساس حجت‌های الهی با دیگران بحث و گفتگو کردن: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ» (انعام/83).

16 میهمان‌نوازی: «هَلْ أَتاکَ حَدیثُ ضَیْفِ إِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ (24) إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (25) فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ (26) فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ» (ذاریات/24-27)، همچنین حدیث3.

17. رشید بودن و رشدیافتگی بر اساس معیارهای الهی و دینی: «وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمینَ» (انبیاء/51).

18. اهل جهاد بودن: «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی‏ هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیرُ» (حج/78). همچنین حدیث1 و 2.

19. اهل عمل و بصیرت بودن: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدی وَ الْأَبْصارِ» (ص/45)

20. پرهیز از غفلت و بشدت به یاد معاد بودن: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ ...؛ إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ» (ص/46).

21. از برگزیدگان و از خوبان بودن: «وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ ...؛ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ» (ص/45-47).

 

3) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»

الگوهاى الهى تاریخ مصرف ندارند (تفسیر نور، ج‏9، ص583).

 

4) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

نفرمود «فیه»، که فقط حضرت ابراهیم ع مد نظر باشد؛ بلکه فرمود «فیهم»، پس نه فقط پیامبران، بلکه یاران راستین آنها نیز براى ما الگو هستند (تفسیر نور، ج‏9، ص583).

 

5) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»

بستگانِ منحرفِ الگوها، دلیل موجهى بر ترک آنها نیست. در قرآن، کلمه «أُسْوَةٌ» براى پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم به کار رفته است در حالى که هر دو نفر، دست کم یک عموی مشرک داشته‏اند (تفسیر نور، ج‏9، ص580[5] با اندکی اصلاح و تغییر).

 

6) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»

قبلا (آیه 4، تدبر2) اشاره شد که تنها مواردی که در قرآن تعبیر «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» به کار رفته است یکی در مورد حضرت ابراهیم ع است و دیگری در مورد پیامبر اکرم ص؛ و اکنون می افزاییم که تعبیر «لمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ» یکبار در اینجا و ناظر به اسوه بودن حضرت ابراهیم ع به کار رفته است و یکبار در آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» (احزاب/21) و ناظر به اسوه بودن پیامبر اکرم ص.

اگر دقت کنید اسوه بودن دو پیامبر الهی را مطرح می‌کند برای کسانی که امید به توحید و معاد دارند. شاید می‌خواهد بگوید اگر کسی واقعا خدا و معاد را قبول داشت نه‌تنها حتما اصل نبوت را قبول خواهد کرد بلکه در عمل هم به این اعتقادش پای‌بند خواهد بود و پیامبران الهی را اسوه و مقتدای اعمال و رفتار خویش قرار خواهد دارد.

این ترکیب شاید دلالت دارد که شأن اصلی پیامبران الهی صرفا انتقال پیام به ذهن مخاطب نیست؛ بلکه اساسا خودشان باید الگوی تمام‌عیاری از تعالیمی که آورده‌اند باشند تا مخاطب با دیدن آنها به اعمال و رفتار آنها اقتدا کند.

درباره اینکه مقصود از تعبیر «یرجو» در اینجا چیست گفته اند: ظاهرا مقصود از رجاء ‌به خداوند، امید به ثواب الهی است که به خاطر ایمان به خدا به انسان می‌رسد و مقصود از رجای آخرت، امید به وعده‌های الهی است و آنچه از ثواب برای مومنان آماده کرده است و اینها کنایه از ایمان است (المیزان، ج‏19، ص233[6]).

اما اگر چنین است چرا از تعبیر «یرجو» استفاده کرد، نه از «یؤمن»؟

شاید می‌خواهد بگوید ایمانی واقعا ایمانی است که شخص واقعا امید به خدا و آخرت داشته باشد، که اگر این امید در کار باشد وی به پیروی از پیامبر و دستوراتی که او از جانب خداوند آورده اقدام می‌کند. و اینکه نقطه مقابل این انسان امیدوار به خدا و معاد را انسان رویگردان از اقتدا به پیامبران معرفی کرد دلالت دارد که رویگردانی افراد از اقتدا به پیامبران به خاطر ناامیدی آنان از خدا و معاد است که در حقیقت، در عدم باور جدی آنها به خداوند و آخرت ریشه دارد.

 

7) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»

در این آیه اسوه بودن حضرت ابراهیم ع و پیروانش برای کسانی معرفی شد که «به خدا و روز آخرت امید دارند». اما در آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا» (احزاب/21) اسوه بودن پیامبر ص برای کسانی است که علاوه بر امید فوق، خداوند را هم زیاد یاد می‌کنند.

شاید بتوان نتیجه گرفت که کسی که اهل امید به خدا و روز آخرت است می‌تواند در حد حضرت ابراهیم ع و یارانش را اسوه قرار دهد؛ اما کسی که بخواهد اسوه خود را پیامبر اکرم ص قرار دهد، علاوه بر آن، باید تا می‌تواند همواره به یاد خدا بودن را در زندگی خود جدی بگیرد؛ چرا که بسیار می‌شود که انسان‌هایی مومن‌اند و به خدا و قیامت امید دارند اما مکرر غفلت‌ عارضشان می‌شود و این گونه نیست که همواره خدا را حاضر و ناظر خویش ببینند. چنین کسی افق وجودی‌اش شاید تا اقتدا به حضرت ابراهیم و پیروانش جواب دهد اما معلوم نیست تا آنجا که حضرت محمد ص می‌خواهد ما را بالا ببرد جواب دهد.

 

8) «ِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ»

ترکیب «کانَ» با فعل مضارع، نشان استمرار و ثبات است؛ ظاهرا می‌خواهد بگوید ایمانى ارزش دارد که ثابت و مستمر باشد (تفسیر نور، ج‏9، ص583).

 

9) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

تقابل نهادن «مَنْ یَتَوَلَّ: کسی که رویگردان می‌شود» در برابر «مَنْ کانَ یَرْجُوا: کسی که همواره امید دارد» نشان می‌دهد کسانی که از خدا و دین خدا رویگردان می‌شوند، به لحاظ روان‌شناختی انسان‌های عمیقا ناامید و مأیوس هستند، زیرا اگر بارقه‌هایی از امید هم در آنها باشد چون به خدا و زندگی جاودانه ایمان و امید ندارند، این امیدشان صرفا به اسباب دنیوی و در محدوده زندگی فانی دنیاست، که در صورتی که اندک تأملی کنند متوجه می‌شوند ارزش امید بستن ندارد.

نکته تخصصی: تقابل دینداری اصیل و نهیلیسم

کسی که به خدا و زندگی جاودانه امید نداشته باشد در دنیا هیچ چیزی نمی‌تواند پیدا کند که ارزش امید بستن داشته باشد، زیرا همه اسباب و علل دنیوی محدودند و همیشه جواب نمی‌دهند و خود دنیا هم فانی است و امکان بقای همیشگی در آن نیست. از این روست که چنین انسان‌هایی اگر اهل تأمل باشند به پوچگرایی می‌رسند و بسیاری از آنها دست به خودکشی می‌زنند؛ و واضح است که از مهمترین ریشه‌های خودکشی در افراد ناامیدی است.

از این نکته می‌توان نتیجه گرفت که:

«عقاید صحیح، زیر بناى الگوپذیرى [درست] در رفتار و اخلاق است. کسانى از الگوهاى صحیح بهره‏مند مى‏شوند که نور امید [به خدا و جاودانگی] در دلشان روشن باشد و کسانى پشت مى‏کنند که افراد مأیوس و به اصطلاح بریده هستند» (تفسیر نور، ج‏9، ص583).

 

10) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

اعراض مردم از الگوهاى الهى، به خداوند و اولیایش ضربه‏اى نمى‏زند (تفسیر نور، ج‏9، ص583).

 

11) «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»

 در تدبر 1 وجه آوردن این جمله در پایان آیه این معرفی شد که خداوند تذکر می‌دهد که اگر کسی به این اسوه اقتدا نکرد و رویگردان شد خودش ضرر کرده است چرا که خداوند کاملا بی‌نیاز و ستوده مطلق است؛ یعنی اگر کاری را از ما خواسته نیازی نداشته است و خوب بودن وی تحت الشعاع رفتارهای بد ما تغییری نمی‌کند که به خاطر آن مذمت شود.

این معنا بر این اساس است که «حمید» را به معنای اسم مفعول (= محمود، یعنی ستوده، کسی که مورد حمد و ستایش واقع شده) بگیریم؛ که اغلب مترجمان و مفسران همین را برگزیده‌اند؛ اما چنانکه در نکات ادبی اشاره شد «حمید» می‌تواند به معنای اسم فاعل (حامد: ستایشگر) باشد، که در این صورت این فراز پایانی ناظر به هر دو بخش آیه می‌شود، یعنی می‌خواهد بگوید  که خداوند کاملا بی‌نیاز است و در عین حال در قبال آنهایی که به وی امید دارند و به اسوه مذکور اقتدا می‌کنند حامد است و با دادن پاداش نیکو از آنان تشکر می‌کند (مفاتیح الغیب، ج‏29، ص520[7]).

در میان مترجمان، مرحوم آیت الله مشکینی جزء معدود مترجمانی است که نه‌تنها به این دو معنا توجه کرده است، بلکه عملا توجه کرده که معنای اول هم می‌تواند ناظر به صفات خداوند باشد هم ناظر به افعال خدا و از این رو این فراز را این گونه ترجمه کرده است: «زیرا خداوند بى‏نیاز و ستوده صفات و ستایشگر و ستایش شده است».

 

 

 


[1] . قوله تعالى: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ» إلخ، تکرار حدیث الأسوة لتأکید الإیجاب و لبیان أن هذه الأسوة لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر، و أیضا أنهم کما یتأسى بهم فی تبریهم من الکفار کذلک یتأسى بهم فی دعائهم و ابتهالهم.

و الظاهر أن المراد برجائه تعالى رجاء ثوابه بالإیمان به و برجاء الیوم الآخر رجاء ما وعد الله و أعد للمؤمنین من الثواب، و هو کنایة عن الإیمان.

و قوله: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» استغناء منه تعالى عن امتثالهم لأمره بتبریهم من الکفار و أنهم هم المنتفعون بذلک و الله سبحانه غنی فی ذاته عنهم و عن طاعتهم حمید فیما یأمرهم و ینهاهم إذ لیس فی ذلک إلا صلاح حالهم و سعادة حیاتهم.

[2]. وی در 7 فقره آورده ولی چنانکه مشاهده می‌کنید مورد هفتم و اولی به یکی برمی‌گردد:

و أمّا صفاته الممتازة الّتى ذکرت فی القرآن الکریم، فهی تستفاد من هذه الآیات:

1- ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً- 3/ 67.أى لم یکن على دین الیهود و لا على دین النصارى، مع أنّه کان مع الحقّ اتّفاقا، و کان موحّداً و مخلصّاً فی اللّه تعالى و مائلًا الیه و سالکاً سبیله، فهذا هو المطلوب المقصود.

2- إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ‏- 11/ 75.إنّه کان مع الحلم و الاستقامة، متوجّها الى جهات الضعف فی نفسه بحال الخشوع و الخشیة، و راجعا سائرا الیه تعالى.

3- سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِیمَ‏- 37/ 109. دعاء له بالسلامة فی بدنه و قلبه و إیمانه.

4- وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى‏- 53/ 37.أى وفى بمیثاقه و عهوده و استقام على الحقّ.

5- إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا- 19/ 41.أى من الصدّیقین فی القول و العمل و من الأنبیاء.

6- وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- 6/ 75.یأتى فی ملک.

7- بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏- 2/ 135.یأتى فی الحنف.

[3] . فرازهای متعدد این مضمون در7- 8 آیه دیگر نیز آمده است. 7 مورد صراحتا در مورد حضرت ابراهیم ع است:

(2) البقرة :  135 وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ‏

(3) آل‏عمران :  95 قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ‏

(4) النساء :  125 وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً

(6) الأنعام :  79 إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ‏

(6) الأنعام :  161 قُلْ إِنَّنی‏ هَدانی‏ رَبِّی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ‏

 (16) النحل :  120 إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ‏

(16) النحل :  123 ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏

و یک مورد زیر خطاب به پیامبر ص است اما می‌تواند از باب «اتبع ملة ابراهیم» باشد؛ چون دقیقا اقدام حضرت ابراهیم ع است که به پیامبر اکرم ص توصیه شده:

(10) یونس :  105 وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ‏

[4] . توجه شود مورد 8 که ایشان ذکر کرده ویژگی حضرت لوط است نه حضرت ابراهیم ع. متن ایشان بدین قرار است:

ویژگى‏هاى حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن:

1. موفّقیّت کامل در امتحان‏هاى سخت الهى. «فَأَتَمَّهُنَّ»

2. خدمت به مسجد. «طَهِّرا بَیْتِیَ»

3. تسلیم خدا بودن. «حَنِیفاً مُسْلِماً»

4. انابه به درگاه خدا و صبور و حلیم بودن. «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ»

5. به منزله یک امت بود. «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً»

6. وفادار بود. «إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى»

7. دلیر و قهرمان بود. «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ» به خدا سوگند! براى بت‏هاى شما نقشه مى‏کشم.

8. هجرت و مهاجرت. «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی»

9. گذشت و ایثار داشتن. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ»

[5] . متن ایشان بدین صورت است: بستگانِ منحرفِ الگوها، دلیلى بر ترک آنها نیست. (در قرآن، کلمه «أُسْوَةٌ» براى پیامبر اسلام و حضرت ابراهیم به کار رفته است در حالى که عموى هر دو نفر، ناخلف بوده‏اند)

[6] . و الظاهر أن المراد برجائه تعالى رجاء ثوابه بالإیمان به و برجاء الیوم الآخر رجاء ما وعد الله و أعد للمؤمنین من الثواب، و هو کنایة عن الإیمان.

[7] . و الْحَمِیدُ قد یکون بمعنى الحامد، و بمعنى المحمود، فالمحمود أی یستحق الحمد من خلقه بما أنعم علیهم، و الحامد أی یحمد الخلق، و یشکرهم حیث یجزیهم بالکثیر من الثواب عن القلیل من الأعمال